English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5525 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
real power U توان حقیقی
real power U توان موثر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
Other Matches
hunger for power [craving for power] U میل شدید به قدرت
real <adj.> U مناسب
real U بی خدشه صمیمی
real will U نظریه اراده واقعی
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real U ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real <adj.> U صحیح
the seeming and the real U فاهروباطن
the seeming and the real U نماوحقیقت
real value U ارزش واقعی
real U راستین
real U غیر مصنوعی طبیعی
real U اصل
real U واقعی
real U غیر پولی
real U حقیقی
real U واقعی موجود
real <adj.> U درست
real <adj.> U شایسته
real time U مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real McCoy <idiom> U چیز واقعی واصیل
She was a real beauty. U یک تکه ماه بود
real world U دنیایحقیقی
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real property U اموال غیرمنقول
real number U عدد حقیقی [ریاضی]
real time U سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real storage U انباره واقعی
real investment U سرمایه گذاری واقعی
real numbers U اعدد حقیقی [ریاضی]
to look like the real thing U مانند چیزی واقعی بودن
real time U ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real property U دارایی غیر منقول
real representative U قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real time U سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time U داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time U زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time U با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time U بلا درنگ
real time U بازده فوری
real time U بازده بلادرنگ بی درنگ
real score U نمره واقعی
real sector U بخش واقعی
real sector U بخش متغیرهای حقیقی
real storage U حافظه حقیقی
real time U انی
real time U زمان حقیقی
real time U بلادرنگ
real estate U املاک و مستغلات
real mode U حالت واقعی
real module U ضریب حقیقی
real number U عدد حقیقی
real numbers U اعداد واقعی
real numbers U اعداد حقیقی
real number U عددی که با بخش کسری همراه است .
real assets U دارائیهای واقعی
real anxiety U اضطراب واقعی
real address آدرس حقیقی
real address آدرس واقعی
real mode U حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real memory U حافظه واقعی
real capital U سرمایه واقعی
real constant U ثابت حقیقی
real costs U هزینههای واقعی
real earnings U درامدهای واقعی
real fluid U سیال واقعی
real function U تابع حقیقی
real gas U گاز حقیقی
real image U تصویر حقیقی
real income U درامد واقعی
real income U مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real memory U حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real memory U حافظه حقیقی
real account U حساب خرید املاک
real estate U ملک
real estate U املاک و ساختمان
real estate U زمین
real estate U مستغلات
real estate U معاملات زمین
real estate U خرید زمین
real estate U مستغل
real action U دعوی غیر منقول
real estate U مال غیرمنقول
real account U حساب دارایی غیرمنقول
real address U آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
real wage U مزد واقعی
real box wing U بالی با سه تیرک
real estate broker U واسطه املاک
real estate broker U دلال اموال غیرمنقول
real estate agency U بنگاه معاملات املاک
real time input U ورودی بلا درنگ
real time output U خروجی بلا درنگ
real-valued function U تابع حقیقی [ریاضی]
real balance effect U اثر مانده واقعی
real balance effect U اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real time output U خروجی انی
real estate tax U مالیات بر مستغلات
real time clock U زمان سنج بلادرنگ
real time processing U پردازش بلادرنگ
real time system U سیستم بلادرنگ
to make a real effort U تلاش جدی کردن
real time system U سیستم بلا درنگ
real national income U درامد ملی به قیمت ثابت
real national income U درامد ملی واقعی
real money supply U عرضه واقعی پول
index of real wages U شاخص دستمزدهای واقعی
real rate of interest U نرخ بهره واقعی
real interest rate U نرخ بهره واقعی
unsigned real number U عدد حقیقی بدون علامت
true or real focus U کانون حقیقی
real time clock U ساعت بلادرنگ
real stagnation point U نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real analytic function U تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
real absolute value function U تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
to let something [British E] [Real Estate] U اجاره دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] U کرایه دادن چیزی
real gross national product U تولید ناخالص ملی واقعی
He is a real stinker. He is a rotten fellow . U آدم گندی است
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
real time image generatiom U تولید تصویر انی
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.> U داءیه دلسوز تر از مادر
power U مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power U قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power U قوه [ریاضی]
power U خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power U حذف توان کامپیوتر
power U زور
useful power U قدرت مفید
power U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power U توقف منبع تغذیه الکتریکی
power U منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power U نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power U خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power U بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power U خاموش کردن یک وسیله
to the power of [three] U به توان [سه] [ریاضی]
power U واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power U توان [ریاضی]
power U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power U تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power U جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power U توان از دست رفته
power U اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
useful power U توان مفید
power U قدرت نیرو
power U شدت
power U برقی
power U دستگاه برقی
power U توان
power U نیرو
power U توان برقی
power U زور بکاربردن
power U نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power U قدرت دیدذره بین
power U اقتدار سلطه نیروی برق
power U برق
power U توان نیرو
power U برتری
power U درشت نمایی قدرت دوربین
power U توانایی
power U انرژی
power U قوه
power U راندن
power U اقتدار و اختیار
i did all in my power U انچه در توانم بود کردم
power U دولت
in power U صاحب مقام
in power U دارای اختیارات
power U حداکثر تلاش در کمترین زمان
power U قوه یا توان
power U قدرت
power on U روشن کردن
power saw U اره ماشینی
power down U قطع نیرو
will-power U عزم راسخ
will-power U قدرت اراده
power 0 U تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
power down U قطع برق خاموش کردن
power down U خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
power up U روشن کردن
power up U برق
power saw U دستگاه اره
power [over somebody/something] U قدرت [ بر کسی یا چیزی]
will power <idiom> U قدرت
will-power U اراده
will-power U تصمیم
e. power U قوه مجریه
outside power U جریان خارجی
p in power to do something U عدم نیروبرای کردن کاری
will to power U قدرت خواهی
e. power U نیروی اجرایی
power i U طرح شماره یک بازی با سه مدافع
power test U ازمون قدرت
power transformer U مبدل تغذیه
power traverse U مکانیسم حرکت سمت برقی دستگاه برقی حرکت سمت
power shovel U بیل مکانیکی
Recent search history Forum search
3ترجمه كلمه زايش به انگليسي مثلا زن توانايي زايش دارد
1سه ساکته برقی را چه میګوید؟
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1رسانایی هم ارز چیست
1ریاست عمومی اداره خدمات ملکی
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1Rotating machinery capable of supplying or absorbing real and reactive power in any of a number of operating quadrant combinations.
1Rotating machinery absorbing real power in any of a number of operating quadrant combinations
1the rate at which total office space is leased less space vacated during a specific period of time
2obliged is an adjective but you translated as a verb
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com